ائمه اطهار عليهم السلام شاگردان مكتب خدا هستند و خداوند روح علم به آن ها افاضه می كند و علم خود را به آن ها تعليم می دهد شباهت علمی با خدای خود پيدا می كنند. آن چنان كه شاگرد شباهت علمی با استاد خود پيدا می كند نه اين كه وجود شاگرد تبديل به وجود استاد شود يا وجود استاد تبديل به وجود شاگرد. شما كه پيش دانشمندی درس می خوانيد زبان حال شما كه شاگرد هستيد اين است كه ای استاد آمده ام علم و هنر تو را از تو بياموزم و چنان شوم كه شما هستيد. زبان حال استاد هم همين است كه به شاگرد خود می گويد می خواهم علم و هنر خود را به تو بياموزم كه تو جای من و مانند من باشی. آن چه من می دانم تو بدانی و آن چه من می توانم تو هم بتوانی. در نتيجه بعد از چند سال كه شاگرد از استاد می آموزد و استاد به او ياد می دهد و او را به مقام علمی خود می رساند بين شاگرد و استاد اشتراك علمی پيدا می شود. نه شاگرد تبديل به استاد شده و نه هم استاد تبديل به شاگرد. همين رابطه بين استاد و شاگرد بين خدا و انسان هم قابل ظهور است انسان ها در تحول ايمانی خود شاگرد خدا می شوند. زبان خواهش و تقاضاي آن ها باز مي شود و عرضه مي دارند: پروردگارا ! آمدهام علم تو را از تو بياموزم تا آن چنان كه تو دانا هستی من هم كه شاگرد توام دانا باشم و آن چنان كه تو توانا هستي من هم كه شاگرد توام توانا باشم. در اين رابطه پيامبران و ائمه اطهار عليهم السلام شاگردان مكتب خدايند. يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر كه هركدام در زمان خود داناترين انسان های زمان بودند و تحول علمی و ايمانی در مردم به وجود می آوردند و مردم را مجهز به علم خدا می كردند اين پيامبران از كدام مكتب به وجود آمدهاند و در كدام دانشگاه درس نبوت خواندند و به مقام نبوت رسيدند. اكثر آن ها چوپانی بودنددر بيابان ضمن گوسفند چرانی رابطه با خدای خود داشتند. زبان خواهش و تقاضای آن ها از خداوند متعال باز بود و خداوند متعال به آن ها می آموخت. موسی در لباس چوپانی متعرض فرعون می شود می گويد: تو چرا يك چنين ادعای غلطی می كنی و خود را خدا ميدانی. تو مخلوق و صنعت خدا هستی. بالاخره با آن ابر قدرت زمان می جنگد و با علم و قدرتی كه از خدا ياد گرفته او را به هلاكت می رساند و سلطنت او و مكتب او را به تصرف خود در می آورد. همين طور حضرت خاتم الانبياء كه از نظر معلومات بشری صفر مطلق است. خط خواندن و خط نوشتن نمی داند. در كوه حرا و غار حرا مكتبی برای خود انتخاب نموده. در شبانه روز ساعاتی چند به آن جا می رود و با خدای خود راز و نياز دارد. مي گويد پروردگارا ! آمدهام شاگرد تو باشم. بنده تو باشم از تو بياموزم. تو استاد من باشی مرا به علم و دانش خود مجهز كنی بعد از چندی كه تحت تأثير تعليمات خدا قرار گرفته خداوند بااو تماس می گيرد. اولين سوره از سوره قرآن را كه سوره علق باشد بر زبان او جاری می كند و همراه همين سوره بر اسرار خلقت جهان و انسان آگاه می شود. علم نامتناهی خدادر سينه او قرار می گيرد. و برای تعريف آن علم نامتناهی قرآن را كه نمايش گر علم خداوند است در اختيار او قرار می دهد. از غار حرا پايين می آيد به ميان اهل مكه می رود صدا می زند ای مردم مكه ای اقوام و دوستان من، من به نشان و مدال نبوت مفتخر شدم. خداوند مرا به علم خود و علم پيامبران مجهز نمود. در همان جا ادعا می كند كه خاتم پيامبران است و علم كامل الهی را در اختيار بشر می گذارد و آن ها را به دين خدا دعوت می كند. پس شاگرد خدا مجهز به علم خدا می شود. نه اين شاگرد شباهت وجودی به وجود خدا پيدا كرده، تبديل به خدا شده و نه هم خدا از وجود خود تنزل پيدا كرده و در وضعيت وجود شاگرد قرار گرفته. خدا به جای خود خداست. پيغمبر و امام به جای خود انسانند كه از گوشت و خون و رگ و عصب ساخته شده اند لذا خودشان فرمودند: نرلونا عن الربوبيه ثم قولوا في شأتنا ما تريدون. يعنی شما مردم ما امام ها از خدا بودن پايين بياوريد ما را خدا ندانيد شاگرد خدا بدانيد. پس از آن هر قدر كه می توانيد ما را به علم و دانش تعريف كنيد. كه هرچه بيشتر تعريف كنيد كمتر ما را شناخته ايد. ما مجهز به علم خدا شده ايم. آن چنان كه شاگرد مجهز به علم استاد می شود. نه اين كه ما تبديل به وجود خدا و يا خدا تبديل به وجود ما شده است. لذا خداوند متعال همه جا هريك از اين چهارده معصوم را جای خود قرار داده اطاعت آن ها را اطاعت خود دانسته و معصيت آن ها را معصيت خود شناخته و فرموده: من اطاع الرسول فقد اطاع الله. هركه از اين پيغمبر اطاعت كند مثل اين است كه از خدا اطاعت كرده. در اين رابطه جملات بعد از اين دعای شريف امام زمان عليه السلام را کتاب ناطق خدا معرفی می كند همان طور كه قرآن علم خداست در اختيار انسان، امام ها همه هر كدام كتاب خدا هستند در اختيار بشر. كسی نمی تواند فاصله ای بين آن ها و خدا قائل شود امام صادق عليه السلام در كتاب كافی می فرمايد: ان الله فوض الينا امر الناس. يعنی خداوند اداره بشريت را به ما امام ها واگذار كرده است. ما هستيم كه با تربيت خود آن ها را به بهشت می رسانيم و با معصيت خود آن ها را به جهنم می كشانيم. (دعای ندبه- جلد سوم)