انسان هایی که در تحول دوم یعنی مقام نبوت و دانشجویی بوده اند دستورات و احکام الهی را از خدا یا کتاب های وابسته به خدا پیدا کرده اند. درجه نبوت در آنها زمانی تکمیل می شود که یک موجود نافع برای خود و دیگران باشند. همه جا خادم باشند و از خیانت بپرهیزند، به بندگان خدا ستم نکنند، وضعیتی درجامعه پیدا کنند که هرکس به آنها مربوط و محشور می‏شود احساس امنیت می کند. مردم او را امین خود می دانند و امانت ها و اسرار خود را به او می سپارند. در آسایش و آرامش قرار می‏گیرند که در همسایه شخصی امین هستند. دوره نبوت که به کمال می رسد و انسان محیط امن و امانی برای خود و دیگران بوجود می آورد به فکر این می افتد که هرچه بهتر و بیشتر تقرب به خدا پیدا کند. در این حالت، دنبال عملی می رود که مطلوب خداوند متعال است و خدا آن عمل را از اعمال دیگر بیشتر و بهتر می پسندد و دوست دارد بندگانش عامل به آن عمل باشند. آن عمل بسیار مطلوب، خدمت به بندگان خدا است. معنای خدمت به بندگان خدا این است که هرچه بهتر و بیشتر با خدمات خود با تعلیم و تربیت خود بندگان خدا را به فضائل و انسانیت و آبادی برساند. انسان ها درخلقت ابتدایی مانند بیابان خرابی هستند که آمادگی برای کشت و کشاورزی و درختکاری و باغداری دارند ولیکن الان در خلقت ابتدایی قابل کشت و زراعت نیست. کشاورزان ابتدا زمینی را که به صورت بیابان است و متناسب با کشاورزی و درختکاری نیست، با زحمت و شخم زدن و آب و کود دادن، برای کشاورزی و باغداری آماده می‏کنند. انسان ها نیز در خلقت مانند بیابان و صحرا هستند. همانطور که بیابان و صحرا احتیاج به تعمیر و آبادی دارد انسان ها نیز مانند بیابان، بذر علم و حکمت و احسان و خدمات در وجود آنها قابل کشت نیست. ابتدا انسان‏هایی که دوست دارند از طریق خدمت به بندگان تقرب به خدا پیدا کنند، بهترین خدمت را تعلیم و تربیت می دانند. انسانی که در ابتدا مانند بیابان خشک و خشن است بذر علم و فضیلت در وجودش قابل کشت نیست با تعلیم و تربیت و مهرو محبت و اخلاق و رفتارخوب، آمادگی کامل برای قبول خدمت و احسان و تعلیم و تربیت پیدا می کند. به همین مناسبت پیغمبران اولین قدمی که برای خدمت به جامعه برمی دارند همین مسأله تعلیم و تربیت است. می کوشند با تعلیمات و تذکرات خود، ابتدا هر انسانی را به وجود خدای خود آگاه و آشنا کنند, اولین کلمه ای که در تعلیم و تربیت اصالت دارد و اگر آن کلمه جا نیفتد سایر تعلیمات و خدمات بی فایده می ماند، آشنایی به خداوند متعال می باشد. لذا همه جا پیغمبران تعلیمات خود را از کلمه توحید شروع می کنند. اولین جمله ای که پیغمبراسلام به مردم آموخت این بود که فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. ای مردم خدا را به وحدانیت قبول کنید و خود را وابسته به خدا کنید، متّکی به او باشید تا رستگارشوید زیرا کلمه توحید برای سایر تعلیمات مانند روح برای ابدان است. بدن انسان هرچند سالم و فربه باشد بدون روح، حیات پیدا نمی کند. بدن بی روح، مرده است. بایستی او را دفن کنند. کلمه توحید هم برای سایر معلومات و تعلیمات به منزله روح است. علم بدون توحید کاملا مانند بدن بی روح است. مشاهده می کنیم بعضی از کفاردانشمند هستند ولی نظر به این که این کلمه به آنها تعلیم و تبلیغ نشده است علمشان بجای نفع به حال بشریت مضر و خطرناک است. به جای آن که عالم را به علم خود آباد کنند، با حرص و طمعی که دارند و با قتل و کشتار این همه خرابی بوجود می آورند. لذا اولین قدم و اولین خدمت در نظر انبیاء، تعلیماتی است که انسان را به خدا آشنا می کند. وقتی سرکلاس حاضر می شوند و می خواهند با مردم سخن بگویند و با آنها در تماس باشند، خود را به عنوان رسول خدا و مأمور او معرفی می کنند. به مردم می گویند ما رسول خدا از جانب خدا هستیم، با این که سایر اساتید و دانشمندان سر کلاس تعلیم و تربیت خود را به عنوان مأمور خدا معرفی نمی کنند، می گویند ما درس خوانده ایم و دانشمند شده ایم، آمده ایم به شما بیاموزیم ولیکن پیغمبران در اولین کلمه خود را به عنوان رسول خدا معرفی کرده و به مردم ابلاغ می کنند که ما در برابر تعلیمات خود اجر و مزدی نمی خواهیم جز این که ما را به استادی قبول کنید و در مکتب ما درس بخوانید. تعلیمات پیامبران در طول تاریخ همه جا مجانی بدون اجرو مزد بوده است. هرگز پیغمبری در برابر تعلیمات و تبلیغات خود از شاگردانش چیزی مطالبه نکرده است. در همان مرحله اول که خود را رسول خدا معرفی می کند، خدا را به کرسی حاکمیت می کشانند تا مردم بفهمند او رسولی از جانب خدا است و به کلمه توحید آشنا شوند. علم بدون توحید پیش از آن که نافع به حال جامعه باشد, مضر است زیرا دانشمندی که خود را مأمورخدا نمی داند, به جای خدا, خود را در کرسی حاکمیت می نشاند, حکومت انسان بر انسان را پایه گذاری می‏کند نه حکومت خدا را برانسان. و این حکومت انسان برانسان مبدأ تمامی خرابی ها و مفسده ها و جنگ ها و قتل ها در جامعه می شود که عاقبت زندگی بشریت به جای این که آباد شود و تبدیل به بهشت گردد تبدیل به جهنم می شود. پس تعلیمات بدون توحید و آشنایی به خدا پیش از نافع بودن به حال مردم، مضرّ و خطرناک است. به قول شاعر: چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا. دزدی که به خانه شما می آید اگر بی سواد و جاهل باشد، کاسه و کوزه ای می دزدد و فرار می کند اما اگر دانا و دانشمند باشد بهترین کالا و جواهرات شما را که می شناسد می دزدد و اگر مزاحم او شدید شما را از سر راه برمی دارد. این است که انبیاء همه جا در رسالت و مأموریت خود خدا را مطرح می کنند و کلمه توحید را به کرسی دانش و دانشگاه می نشانند. علم بدون اعتقاد، بسیار خطرناک و علم همراه با اعتقاد به خدا بسیار نافع است. پیغمبر اکرم(ص) در حدیثی می‏فرماید: اول العلم معرفة الله وآخرالعلم تفویض الامر الیه: یعنی دانش آموز و دانشجو در اولین قدم و قلم لازم است معرفت به خدا پیدا کند و ضمن معرفت به خدا در مسیر دانشجویی و دانش آموزی خود را به خدا واگذارکنند و از او کمک بگیرند.(تفسیر سوره مجادله)