عامل حفظ قرآن و به هدر رفتن تورات و انجيل گسترش و عدم گسترش فرهنگ اين دو مکتب بود. تورات حضرت موسی‏‏‏ در اختيار عده مخصوصی‏‏‏ قرار گرفت و بنی‏‏‏ اسرائيل از فرهنگ آن کتاب محروم شدند. امکاناتی‏ ‏‏فراهم نشد که اکثريت بنی‏‏‏ اسرائيل بتوانند کتاب تورات را بخوانند و بدانند. نسخه های‏ ‏‏تورات فقط در اختيار دو اقليت پيشوايان مذهب قرار گرفت و همينطور انجيل و تعليمات آن ،حضرت عيسی‏‏‏ در حدود ۱۲ نفر شاگرد بنام حواريين داشت که تمامی‏ ‏‏آنها در دين خود و اطاعت از حضرت عيسی‏‏‏ خلوص نداشتند. اکثريت اين دوازده نفر حقائق گفته های‏ ‏‏حضرت عيسی ‏‏‏(ع) را درک نکردند و در دو جناح اين دوازده نفر يا يک اقليت مؤمن خالص و يک اقليت منافق خالص شناخته شدند. از جمله اين دوازده نفر يهودای‏ ‏‏اسخريوطی ‏‏‏بود که راپورتچی ‏‏‏حضرت عيسی ‏‏‏و يا در واقع ساواک و موافق دولت وقت در مکتب حضرت عيسی ‏‏‏بود که عاقبت هم به غضب خدا گرفتار شد و خداوند او را به قيافه حضرت عيسی‏‏‏ درآورد و بجای‏‏ ‏حضرت عيسی‏‏‏ بالای ‏‏‏دار رفت .در يک جناح ديگر مؤمن خالصی‏‏ ‏بنام برنابا بود که تا اندازه‏‏ ای‏‏ ‏توانست تعلیمات حضرت عيسی‏‏‏ را حفظ کند. بقيه نفرات چنانچه شايسته آنها بود مؤمن خالص نبودند که بتوانند تعليمات حضرت عيسی‏‏‏ را حفظ کنند و همين ها و شاگردان آنها بودند که هر کدام از آنها بعد از حضرت عيسی‏‏‏ انجيل نوشتند و کتابهای‏‏‏ دينی‏‏‏ خود را مغرضانه و يا روی‏‏‏ اشتباه به بدعت ها و خرافات آلوده نمودند و مطالبی‏‏‏ در انجيل خود نوشتند که مناسب شأن حضرت عيسی ‏‏‏و مکتب انبياء نبود، در نتيجه نتوانستند تعليمات حضرت مسيح را بصورت کتاب هائی ‏‏‏پاک و منزه در اختيار آيندگان قرار دهند. نظر به اين که فرهنگ مکتب موسی‏‏‏ و عيسی ‏‏‏در انحصار عده خاصی ‏‏‏قرار گرفت و از عموميت يافتن و گسترش آن جلوگيری‏‏‏ بعمل آمد آن عده خاص توانستند خط حرکت حضرت عيسی ‏‏‏و موسی ‏‏‏را کور کنند و کتاب دينی‏‏‏ خود را تحريف نمايند. جای‏‏‏ عقايد صحيح خرافات را قرار دهند و جای احکام اصيل بدعت ها را، در نتيجه با کتاب و فرهنگی‏‏‏که در خدمت مردم بود مردم را در استخدام و استثمار خود قرار دادند، وليکن حضرت رسول صلی‏‏‏ الله عليه و آله و سلم و پيشوايان اصيل و اصلی‏‏‏ آن بر پايه سياست و تدبيری ‏‏‏که داشتند اولا” تعليمات نسخه های‏‏‏ قرآن را عموميت دادند و اکثريت مسلمانان را به فرهنگ و مکتب اسلام آشنا نمودند. هرگاه آيه و يا سوره ‏ای‏‏‏ از آسمان نازل مي‏شد رسول خدا دستور مي‏ داد آن آيه و يا سوره را تمامی‏‏‏ مسلمانان از زن و مرد بنويسند و يا حفظ کنند. اکثريت مسلمانان صدر اسلام يا کاتب نسخه های ‏‏‏قرآن بودند و يا حافظ آن بين مسلمانان در حفظ و حمايت قرآن رقابت و نظارت شديدی‏‏‏ بوجود آمد و از اين راه دست مخالفين و جنايتکاران بسته شد که آنها نتوانستند آيه‏ ‏ای ‏‏‏از قرآن کم كنند و يا بر آن اضافه کنند زيرا در نسخه‏ ای‏‏‏ از نسخه های ‏‏‏قرآن اگر آيه‏ ای‏‏‏ کم و يا زياد مي‏شد صدای‏‏‏ اعتراض ساير نسخه‏ ها و يا مسلمانان بلند مي‏شد و آن نسخه قرآن ارزش خود را از دست مي‏داد و علاوه رسول خدا و ائمه اطهار احکام قرآن و سنت‏ های‏‏‏ اسلام را به عموم مردم تعليم دادند. در نتيجه هر مسلمانی‏‏‏ که حافظ قرآن بوده و يا از تعليمات آن آگاهی ‏‏‏داشت می‏‏‏ توانست بر ساير نسخه های ‏‏‏قرآن و احکام اسلام نظارت داشته باشد. مشهور است که مي‏گويند زمانی‏‏‏که عمروعاص و معاويه در اوج قدرت قرار گرفتند و بر تمامی‏‏‏ مسلمانان تسلط پيدا کردند عمروعاص به معاويه پيشنهاد کرد که سوره کوثر را از قرآن حذف کنند و نسخه های ‏‏‏تازه ‏ای‏‏‏ بوجود آورند که فاقد سوره کوثر باشد زيرا سوره کوثر از يکطرف در شأن حضرت زهرا و بنی‏‏‏ هاشم نازل شده و از طرف ديگر در ملامت و مذمت بنی‏‏‏ اميه . حضرت زهرا را بنام کوثر و بنی‏‏‏ اميه را بنام ابتر خوانده است . عمروعاص به معاويه پيشنهاد کرد که چون اين سوره بنی ‏‏‏اميه را رسوا می‏‏‏ کند از قرآن برداشته شود . معاويه جواب داد ممکن است بتوانيم اين سوره را از قرآن برداريم و نسخه های‏‏‏ ديگری‏‏‏ منهای‏‏‏ سوره کوثر بنويسيم وليکن چطور از افکار و ذهن مردم پاک کنيم زيرا همه مسلمانان ميدانند که قرآن سوره کوثر دارد. صدای اعتراضشان بلند مي‏شود. روی‏‏‏ همين تدبير و سياست گسترش فرهنگ اسلام و کثرت نسخه های‏‏‏ قرآن دست بدعت گذاران بسته شد و نتوانستند خط قرآن را کور کنند. در نتيجه قرآن از يکطرف به مؤمنين و پيروان واقعی‏‏‏ خود از زن و مرد عزت و عظمت بخشيد و از طرف ديگر منافقين و ظالمين را رسوا کرد .در نتيجه خط اصيل اسلام و مکتب آن از حلال و حرام و سياستها و تدبيرها  در مسير تعليمات ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها محفوظ ماند . منافقين و جنايتکاران نتوانستند خط اسلام را کور کنند و مردم را در جهل و نادانی ‏‏‏نگهدارند تا در اثر کور کردن خط مکتبی ‏‏‏اسلام بتوانند از يکطرف مردم را استثمار کنند و از طرف ديگر محبوبيت داشته باشد. مکتب اصيل اسلام و تعليمات عمومی ‏‏‏آن استثمارگران را از محبوبيت انداخت و آنها را رسوا کرد. آنها در تاريخ بعد از ظهور اسلام همه جا از قدرت خود استفاده کردند و با زور و سلطه توانستند مردم را مهار و استثمار کنند و در هر زمانی ‏‏‏که ضعف قدرت پيدا کردند مردم بر آنها شوريدند و آنها را در زباله دان‏های ‏‏‏تاريخ دفن کردند همه جا اکثريت مسلمانان و يا اهل عالم که به دانش و آگاهی‏‏‏ و شرايط حکومت آگاه شده بودند در انتظار پيدايش يک مرد آسمانی و يا يک حکومت آسمانی‏‏‏ و الهی ‏‏‏بودند و خواهند بود تا اينکه موجبات ظهور حکومت الهی‏‏‏ با قيام حضرت مهدی‏‏‏ (ع) ظاهر گردد. بمحض اينکه آن بزرگوار با قدرت الهی‏‏‏ ظاهر گردد اکثريت انسانهای‏‏‏ کره زمين بر اساس آگاهی‏‏‏ های ‏‏‏قبلی ‏‏‏خود در زمينه قدرت آن حضرت و ضعف حکومتهای‏‏‏ جور و ظلم آگاهی‏‏‏ کامل پيدا نموده و بدون ترديد و تأملی ‏‏‏وابستگی‏‏‏ به آن حضرت پيدا می‏‏‏ کنند دين و مسلمانان واقعی ‏‏‏عزت و عظمت بدست آورده کفار و منافقين در نهايت ذلت و زبونی ‏‏‏قرار می ‏‏‏گيرند. (کتاب آزادی‏‏ ثمره آگاهی‏‏ است)